Article 9
اگر خارهای راه پاهایم را زخمی کند باز به شوق رسیدن خواهم رفت........چشم من به دور دست هاست......
View ArticleArticle 8
می گن قدیم ترا زنها برای بستن دهان شوهرانشون زبان خر به خوردشان می دادن!انگار ما هم زبان خر خوردیم!ببینید اصلا توی دهانتان زبانی هست؟ حالا آن آدمی که کمی به ما رفته خواستار آزادی بیان است!اما بلافاصله...
View ArticleArticle 7
....چیز تازه ای نیست!حرف دیروز شدن فرداهاست!و تکرار خورشید که این حوالی چرخ می زند و می رود...تکرار بغض درختبر تابوت برگ هایی که به فراموشی می روند...و تکرار خیابانکه عابرانش را می شمارد!تکرار من است...
View ArticleArticle 6
..........داشتم می رفتم که با همه چیز خداحافظی کنم ...گمان نمی کردم چشمی در جستجوی من باشد...از همه چیز بریده بودم !من با زندگی لج کرده بودم و زندگی هم به کارهایم می خندید!حاضر نبودم که ببینم در زندگی...
View ArticleArticle 5
از همه چیز دست شستن و به پوچی پیوستن خود گونه ای بیماری ست .مانند کسی که در آتشش انداخته اند تا غرق نشود !یانگ چیا
View ArticleArticle 4
دلم خیلی گرفته... انگار تقدیر اینه.... چیزی هست به اسم تنهایی که هیچوقت و هیچ جا تنهات نمی ذاره ... انگار نیمه ی گمشده ی ماست که هنوز دنبالش می گردیم! دلم بارون می خواد ..... مثل همون روزی که سرخوش زیر...
View ArticleArticle 3
باز هم روزهاي سرد تنهايي... باز هم من و دست هايي كه از تكرار غريبانه ي روزها خسته بود... و چشماني كه جز سياهي شب به رنگي آشنا نبود...آه كه چقدر دلم تنها بود... چقدر ثانيه ها گنگ بودند و روزها چه خستگي...
View ArticleArticle 2
نقشیکدرخت خشک را در زندگی بازیمی کنم...نمیدانم باید چشم بهراه بهار باشم یا هیزم شکن پیر...!؟
View ArticleArticle 1
امروز چقدر حال همان کودکیم را دارم که با دستکش های پشمی خیس و یخ زده آدم برفی درست می کرد و غرق ذوق بود...چقدر دیر آمدی اما بالاخره آمدی....***چقدر زندگی با بازیهایش مرا دستخوش تقدیر کرد...چقدر...
View Article
More Pages to Explore .....